مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور/ یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر/ سایه ای ز امروزها، دیروزها
خاک می خواند مرا هر دم به خویش/ می رسند از ره که در خاکم نهند
آه،شاید عاشقانم نیمه شب/ گل بر روی گور غمناکم نهند
می روم از خویش و می مانم ز خویش/ هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی/ در افقها دور و پنهان می شود
لیک دیگر پیکر سرد مرا / می فشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو و دور از ضربه های قلب تو/ قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
نظرات شما عزیزان: